بؤلوم : 3
سه شنبه 1 مرداد 1392     یازار : آراز قئیدارلی
+0 به یه ن
1
زبان ترکی
و
موقعیت گذشته و کنونی آن در
ایران !
نویسنده : حسن راشدی
تاریخ نشر : بهار 1383
...........................................................................
.....................................................
در این جزوه به موضوع هایی چون بحران هویت در بین جوانان ترک
زبان ایران , تحریف تاریخ ترکان در زمان خاندان پهلوی , و موقعیت کنونی
زبان وفرهنگ ترکی در کشور به صورت خلاصه پرداخته شده است.
2
بحران هویت درمیان جوانان آذربایجان !
یکی از معضلات اجتمای جامعه روشنفکری و جوان آذربایجانی
امروز بحران هویت است. بهجز جوانان و پیشقراولان حرکت ملی
آذربایجان هنوز هم جوان عادی و دانشگاهی آذربایجان از ترک
نامیدن خود ابا دارد ! چرا که در طول دوران حکومت پهلوی که
3
آثار شوم آن هنوز هم بر جامعه سنگینی می کند ناجوانمردانه ترین
ضربه ها بر شخصیت ترکان ایران وارد آمد !
در طول حاکمیت 53 ساله رضاخان و فرزند وی، ترکان ایران
از توهینها و بی احترامیهای آشکار و مستقیم تا تحقیرهای مدون
و کلاسیک در رادیو و تلویزیون و کتابهای درسی مدارس و
دانشگاهها در امان نبودند . امروزه هم گویی کلمه ترک کابوس
وحشتناکی است که بر سینه جوان آذربایجانی و جوانان ترک دیگر
مناطق کشور سنگینی می کند !
دردوران حاکمیت پهلوی، صحنه جامعه را آنچنان بر ترکان و
حتی کلمه ُترک تنگ کردند که آن عده از جوانان آذربایجانی که
زندگی را نه در مبارزه برای رهایی از ظلم و ستم مضاعف پهلوی
بر علیه ترکان، که در به دست آوردن نان و آبی بی دردسر
میدیدند تنها راه رهایی از کابوس دردناک "ُترک"را در جایگزین
شدن این کلمه با واژهای دیگر جستجو میکردند!
در حقیقت تمام صحنه ها برای اجرای نمایش تغییر هویت برای
افرادی که تاب تحمل تحقیرها و توهینها را نداشتند و توان مقابله
و مبارزه با آن را در خود نمی دیدند و مستحیل شدن در زبان و
فرهنگ حاکم و غالب را آسانترین راه فرار از اهانتها و بی
احترامیها می دانستند ،حاضر و مهیا بود !
"آذری" آنهم از نوع غیر ترکی واژهای بود که کشف آن !
بیشتر از سقوط امپراتوری هزار ساله ترکان ایران، رضاخان و
پان آریائیستها را خوشحال کرد تا فراریان از هویت ترکی را نشان
ودرجهای بس زیبا و افتخارآمیز از نوع "پارسی" ارزانی دارند !
آری چنین شد که جوان تبریزی ، زنجانی ،ارومیهای ، اردبیلی
، آستارایی، همدانی ، ساوهای و ... با دو نوع هویت تحقیر
شده ترکی ، و افتخار آفرین آذری از نوع پارسی ! روبرو شد که
این دومی را نمیدانست چگونه جایگزین ا ولی کند ؟!
به ترکی سخن میگفت ا ما خود را آذری مینامید ! تازه آذری
او با آذری کسروی فرق داشت ، او آذری را فقط برای رهایی از
4
کلمه ترک بر خود گزیده بود ! وقتی از او می پرسیدی تو ترکی یا
آذری ؟ میگفت ،آذری . وقتی می پرسیدی آذری یعنی چه و
منظور از آذری چیست ؟ چیزی برای گفتن نداشت ، حتی تئوری
کسروی را هم نمیدانست ، فقط میخواست ترک نباشد ، ترکی که
در طول دوران حکومت پهلوی به بدبختترین ، تحقیرشده ترین و
کم ارزشترین عنصر جامعه تبدیل شده بود !!
ولی همین آذری وقتی پای از ایران بیرون مینهاد و دل به
فرنگستان میداد ایرانی بودن خود را انکار می کرد و خود را ترک
اصیل ، آنهم نه از نوع ایرانی اش, ! مینامید .
ترک ستیزی و تحقیر ترکان از زمانی که امپراتوری هزار ساله
ترکان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و حاکمیت نژادپرستانه
رضاخان بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل گردید آغاز شد .
از روشنفکران نژادپرست این دوران محمود افشار بود که با
نزدیکی به دربار رضاخان ثروت و مکنت هنگفتی بهم زد و از
تئوریسینهای شوونیستی دربار پهلوی بشمار میرفت . وی از
جمله کسانی بود که هیچگونه حق وحقوق فرهنگی به ترکانی که
نصف جمعیت کشور را تشکیل می دادند قائل نبود و حتی با تدریس
5  دقیقه ای زبان ترکی در مدارس و دانشگاهای آذربایجان هم
مخالف بود !! (زبان فارسی در آذربایجان ،گردآوری ایرج افشار ،تهران- 1368 ،ص
(288
محمود افشار با تشکیل "بنیادافشار" تنها قسمتی از ثروت
باد آورده و هنگفت خود را که شامل " 32 رقبه" میشد و یکی از
رقبات آن یعنی " باغ فردوس شمیران " به مساحت کلّ
10239 (دههزارودویست وسی ونه) متر مربع عرصه ، مشتمل بر :
- -1 دوازده دستگاه آپارتمان مسکونی و چهار باب مغازه 2
ساختمان تولیت خانه که دفتر مجله آینده است 3- ساختمان متولی
خانه 4- دو باب دکان در قسمت جلوی کتابخانه [علاوه بر 4 باب
18 شماره تلفن - مغازه قبلی ] 5- دو ساختمان و دو باغ مج  زا 6

5
5 -7 ساعت و 53 قیقه از آب قنات فردوس (پنج وقفنامه،مجموعه انتشارات
ادبی تاریخی موقوفات ...افشاریزدی- شماره 16 - یادبود نخستین سال در گذشت
13 ) را طبق مفاد وقفنامه در جهت پیشبرد - واقف، 28 /آذر/ 1362 ،صص 12
اهداف واقف که همانا شوونیسم و پانفارسیسم است قرار داد !
محمود افشار وصیت کرده بود علاوه بر موقوفاتی که در حال
حیات وی در نظر گرفته شده است و 32 رقبه میباشد، یکسوم از
ثروت باقی مانده از وی نیز بعد از مرگش به 32 رقبه قبلی
موقوفات افزوده شود !
" هم اکنون به موجب همین سطور وصیت میکنم که بعد از
من یک سوم از "ماَت  رک" به عنوان "ثلث" شرعی بر این موقوفات
افزوده شود . هر گاه در آخرین وصیتنامه شرایط و مصرف
خاصی برای ثلث معین نکردم منظور این است که عم ً لا و قانونًا
یکسوم نامبرده نیز زیر نظر متولیانی که معین کردهام قرار گیرد
( ..." (پنج وقفنامه،ص 23
"موقوفات افشار" با سرمایه نجومی هم اکنون نیز در راه رسیدن
به اهداف شوونیستی ف  عال میباشد. کتابهای نژادپرستانهای که توسط
این بنیاد منتشر و با قیمت ارزان در اختیار خوانندگان گذاشته می
شود مؤید اهداف این بنیاد است !
محمود افشار در وصیتنامه خود نوشته است:
"بعد از تعمیم زبان فارسی و وحدت مّلی [!]که باید هدف اصلی
باشد منظورهای دیگری که این موقوفات برای آنها بنیاد یافته و
اساسنامه آن نوشته شده توجه خاص به نسل جدید از راه آموزش
و پرورش کودکان بهوسیله کودکستان شبانهروزی نمونه و تربیت
اجتمای و سیاسی جوانان...خواهد بود...که بر اینها اضافه شود
" مدرسههای مادرانه " در آذربایجان [!!]که شرح آنرا بعد در مجله
(28- آینده خواهم آورد.". (پنج وقفنامه،صص 27
آنچه از زبان محمود افشار به عنوان "مدرسههای مادرانه در
آذربایجان" جاری میشود همان چیزی است که از طرف همفکر
وی جواد شیخالاسلامی یکی دیگر از نژادپرستان دورهی پهلوی و
6
یکی از اعضای شورای تولیت "بنیاد افشار" جهت رسیدن به اهداف
شوونیستی عرضه گردید.
وی غیر انسانیترین تفکر عصر خود را که در هیچ دورهای از
تاریخ بشریت و در هیچ نقطعهای از دیکتاتورترین و بدوی ترین
مناطق جهان دیده نشده است به معرض نمایش گذاشت !
جواد شیخالاسلامی تئوری جدا کردن اجباری نوزادان
شیرخوار آذربایجانی و نوزادان دیگر مناطق ترک ایران از
مادرانشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاهای مخصوص که تا
هفتسالگی تماس و ارتباطی با والدینشان نداشته و کلامی از زبان
آنها نشنیده باشند را تقدیم دیکتاتور زمان و همفکران خود کرد !
تکرار و پیگیری این تفکر قرون وسطایی از طرف وی ، بعد
از انقلاباسلامی همچنان ادامه داشته است !! (زبان فارسی در
آذربایجان،ص 445 / مجلهآینده سال هفتم- 1360 ،شمارههای سوم و چهارم)
از دیگر باصطلاح روشنفکرانی که در دوران ستمشاهی پهلوی
پشت به هویت خود کرده و هضم شدن در زبان وفرهنگ حاکم را
افتخاری بزرگ برای خود دانست احمدکسروی بود . وی با حمایت
رضاخان به مخالفت آشکار علیه دین اسلام و انکار امام دوازدهم
پرداخت و پا به میدان مستحیل شدن در زبان وفرهنگ تحمیلی
رضاخانی گذاشت و تئوری "زبانآذری" را باصطلاح به صورت
علمی تقدیم وی کرد !
تئوری خود ساخته کسروی آنچنان بر مذاق نژادپرستان خوش
آمد که سر از پا نمیشناختند . در تئوری کسروی ساکنان
روستاهایی که تعداد آنها کمتر از انگشتان یک دست یعنی چهار
روستا بود و این روستاهادر منطقه قرهداغ و اطراف مرند و زنوز
قرار داشتند و زبان آنها غیر ترکی بود دلیلی شد بر اینکه ساکنین
اصلی و بومی آذربایجان ترک نباشند !
کسروی وقتی با اهالی این چهار روستا، یعنی روستاهای
هرزند و گلین قیه در اطراف مرند ، حسنو در قرهداغ و
تاتنشینهای اطراف خلخال روبرو شد و از زبان آنها پرسید ، آنها

7
نام زبان خود را هرزندی ، تالشی و تاتی نامیدند ؛ ولی کسروی با
اصرار تمام آنها را " آذری" نامید ! گر چه زبانی که در هرزند و
گلینقیه صحبت میشد با زبانی که تاتهای خلخال صحبت میکردند
از هر جهت متفاوت بود و حتی قابل فهم برای هم نبود ، اما
کسروی نام مشترک " آذری" از نوع زبانهای پهلوی را بر آنها نهاد
که فقط بر روی صفحات کتابها ثبت شد و اهالی این روستاها
هیچوقت نام زبان خود را آذری ننامیدند !
کسروی با استناد به نظریه زبانشناسان مبنی بر اینکه روستائیان
خالصترین و دستنخوردهترین زبانها را دارند و زبان آنها زبان
اصلی و بومی منطقه است و زبانی است دست نخورده؛ وجود این
چهار روستا در آذربایجان را دلیلی بر غیر ترکی و باصطلاح
آذری بودن زبان بومی مردم آذربایجان دانست ، غافل از اینکه اگر
مردم چهار روستا در آذربایجان به زبان غیر ترکی صحبت میکنند
، در مقابل اهالی هزاران روستا و به بیان دیگر بهجز این چهار
روستا بقیه مردم ساکن در تمام روستاهای آذربایجان از دور
افتادهترین نقاط آن و از میان کوههای سر به فلک کشیده سهند و
ساوالان گرفته تا دشتهای پهناور مغان و زنجان و همدان تا اطراف
تهران،کرج ، ساوه ، اراک ، قم، تفرش , دماوند و فریدن اصفهان
به ترکی تکّلم میکنند؛ لذا بومی بودن زبان ترکی در آذربایجان و
دیگر مناطق یاد شده ایران مدللتر و مستندتر است .
از طرف دیگر, اگر دلایل کسروی را بر کل ایران تعمیم بدهیم در
این صورت می توان ادعا کرد که نزدیک به 90 % (نود درصد)
مردم ایران ترک هستند و زبان اصلی وبومی فارسهای ساکن در
استانهای مختلف کشور نیز در اصل ترکی بوده است !! چرا که
کمتر استانی را در ایران می توان پیدا کرد که در آن چند روستای
ترک نباشد.
در باره ترکان ایران دکتر م . پناهیان تحقیقاتی انجام داده و بر
اساس ده جلد " فرهنگ جغرافیای ایران " از انتشارات ستاد
31 مجموعه ای در چهار جلد به نام " - ارتش , سال 1328
8
فرهنگ جغرافیای ملی ترکان ایران زمین " همراه یک جلد حاوی
نقشه , فراهم آورده ودر سال 1351 در خارج از کشور به چاپ
رسانیده است (سیری در تاریخ زبان ولهجه های ترکی , دکتر جواد هئیت- چاپ سوم ,
سال 1380 ,ص 307 ) که ما در اینجا به نقل از این کتاب به تعداد
روستاهای ترک زبانی که خارج از چهار استان آذربایجان شرقی ,
آذربایجان غربی , اردبیل و زنجان ( که تقریبًا همه روستاهای
این چهار استان ترک هستند ونیازی به آوردن آنها در این لیست
نمی باشد ) هستند اشاره ای می کنیم :
نام شهرستان روستاهای ترک وابسته نام شهرستان
روستاهای ترک وابسته
.......................... .....................
........................ .....................
تهران 209 روستا شهرضا
19 روستا
قزوین 441 // شهرکرد
// 30
اراک 334 // فریدن
// 82
ساوه 224 // بیجار
// 135
دماوند 28 // تویسرکان
// 9
قم 17 // شاه آباد(اسلام آباد) 2
//
محلات 12 // کرمانشاه
// 8

9
طوالش(هشتپر) 68 // همدان
// 452
رشت 39 // اهواز
// 5
بندر انزلی 10 // خرم آباد
// 65
فومن 4 // آباده
// 65
لاهیجان 4 // بوشهر
// 57
آمل 2 // شیراز
// 29
ساری 7 // فسا
// 47
شاهرود 15 // فیروزآباد (فارس)
// 12
گرگان 107 // کازرون
// 53
( 1 // سیرجان ( 2 ( نوشهر ( 1
// 4
اصفهان 7 // سبزوار
// 109
لار 10 // بجنورد
// 193
1) در اطراف کلاردشت چالوس چند روستای ترک ازجمله ده "بازارمحله" موجود هست که )
اینجا نیامده است
2) درکتاب "جغرافیای انسانی " (زمان رضاخان)روستاهای پیچاقچی و افشارکرمان 2000 )
خانوار قید شده است
10
نام شهرستان روستاهای ترک وابسته نام شهرستان روستاهای
ترک وابسته
............................. ....................
........................... ......................
سنندج 83 روستا درگز
99 روستا
مشهد 25 // قوچان
// 330
// نیشابور 46
....................................................................
......................................................
کسروی در رساله 56 صفحه ای که در زمان رضاخان به چاپ
رسانده از زبان غیر ترکی با نام آذری درآذربایجان صحبت به میان
می آ  و  رد که در طول تاریخ هیچگونه آثار و نشانه ی ادبی و
مکتوب هر چند اندک از این زبان دیده ویا شنیده نشده است و خود
کسروی هم به آن اعتراف می کند :
" چنانکه باز نمودیم آذری زبان گفتن بوده و همیشه در پیش روی
او زبان همگانی روان , و برای نوشتن جز این یکی بکار نمی
برده اند . از این رو نوشته ای به زبان آذری در دست نبوده و
یا اگر بوده از میان رفته . " ( آذری یا زبان باستان آذربایجان – احمد کسروی –
.( ص 35
بعد از امپراتوری هزار سالة ترکان ایران , یعنی بعد از
سقوط دولت قاجار و از زمان شروع حاکمیت رضاخان که حکومت
نژاد پرستانه پارسی را بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل کرد,
افرادی از میان مردم آذربایجان که تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی

11
رضاخان قرار داشتند, بر علیه هویت و موجودیت خود عصیان
کردند !
عّلت این عصیان, احساس حقارت و بیهویتی بر اثر عدم
آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات , فرهنگ , تاریخ , موسیقی و در
یک کلام موجودیت خود , و خالی شدن از فرهنگ خودی که منجر
به از خود بیگانگی و یا بقول دکتر شریعتی الینه شدن میگردید بود
.
وقتی انسان اِلینه گردید و از خود بیگانه شد , احساس پوچی و
بیهویتی میکند و برای رهایی از این حقارت و دربدری معنوی به
دنبال هویت جدید است, حال این هویت را هر کس با هر نیت و
مقصد به او بدهد با آغوش باز میپذیرد .
چنین شخص مثل فردی میماند که در منجلاب سیلاب خروشان
در حال غرق شدن است و برای نجات خود چنگ به هر خار و
خاشاکی میاندازد تا خود را نجات دهد !
در چنین شرایطی اطلاعات آسان, بیزحمت و بدون هزینه از
سنین کودکی تا بزرگسالی از خانه و مدرسه و دانشگاه گرفته تا
کوچه و خیابان و در هر زمان و مکان از افتخارات ساختگی زبان,
فرهنگ و تاریخ قدرت حاکم در اختیار اوست؛ یعنی پر شدن از
فرهنگ تحمیلی.
طبیعی است افرادی که قدرت مقاومت در مقابل فرهنگ مهاجم
را ندارند و بدست آوردن معلومات و اطلاعات واقعی از افتخارات
مّلت خویش را توأم با سختیها, ممانعتها, دردسرها و هزینههای
زیاد میبینند راحتترین و بی دردسرترین راه را هضم شدن در
فرهنگ حاکم میبینند و پشت به هویت خویش میکنند.
اینها به سربازانی در جبهه میمانند که بجای مقابله و مبارزه با
دشمن و کشته شدن یا پیروزی, راه اسارت آسان را برمیگزینند !
سیاست اِلیناسیون و یا هویتزدایی ایرانیان غیر فارس نیز از
زمان رضاشاه آغاز گردید , در این دوران گویی در ایران هیچ قوم
و مّلتی جز با هویت فارسی حق حیات ندارد و هر آنچه از تم  دن و
12
گذشته درخشان است مخصوص فارس زبانهاست و دیگران
اگر تم  دنی برایشان منتسب است از اعقاب فارسیان هستند, در غیر
اینصورت محکوم به بیتم  دنی و بیفرهنگی هستند !
بدینسان تاریخ جدیدی برای ایران نوشته شد و افتخار بر
کوروش و داریوش و نژاد موهوم آریایی و قوم پارس که سر آمد
همة مّلتهای جهان باشد سرلوحه تبلیغات رضاخانی قرار گرفت و
در این میان اگر کسی میخواست برای خود هویتی که بتواند بر آن
ببالد دست و پا کند, چارهای جز چسباندن خود به پارس و پارسیان
نداشت و این در حالی بود که تاریخ واقعی حقایق را به شکل
پارسیان در نزد یونانیان, که . . .»] : ! دیگری آشکار میکرد
معمو ً لا آنها را ماد مینامیدند, وحشیانی بیش نبودند . یونانیان در
قدرت و سلطة بلامنازع شاهنشاه بر دست نشاندگان, استبداد مخوف
و دهشتناک میدیدند و در وفاداری ساتراپها نسبت به خاندان
.« شاهی, حالتی کورکورانه و محض را مشاهده میکردند
من, [داریوش] هم بینی و هم گوش و هم زبان او (فرورتی »
سردار استقلالطالب ماد) را بریدم و یک چشم او را هم کندم (به
همین حال) او را به در کاخ بستم تا همه او را ببینند, سپس او را
در همدان به دار زدم و تمام یاران برجستة او را در دورن دژ حلق
.( آویز کردم " ( شارپ, فرمانهای شاهان هخامنشی, کتیبة بیستون ٢, بند 1٣
کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها, که از شدت . . .»
احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد . کوروش در ایام جوانی
به کارهای پست اشتغال میورزید و از این جهت مک  رر تازیانه
« . . . . خورد
در ماه تیشری وقتی کوروش در اوپیس واقع در . . . .»
ساحل دجله با ارتش بابل نبرد کرد , مردم اکد عقب نشستند , او به
تاراج و کشتار مردم پرداخت . اینک یهودیان به عنوان تنها
سروران بینالنهرین عازم خانه خویشاند و امپراتور جدید به قلع و
قمع و تص  رف ثروت, هویت و هستی تاریخی مردمی میپردازد
که در ایران کهن, به ازای 2000 سال پیش از او, در نهایت آرامش

13
گرد آمده بودند . مردمی که از درون به توطئه یهود پوک میشدند
و از بیرون نیز اقوام مهاجم [پارس] بر آنان میبارید . اینجاست
که برای نخستین بار مردم ایران, این قوم بینشان و ناشناخته و
خواندند, لقبی که در ایران کهن و ایران « پارسه » , خونریز را
معنی شده « گدا, وِلگرد, مهاجم » کنونی و در فرهنگ ماد و عیلام
در فارسی آمده است ؛ وحتی « پرسهزدن » است . از این لقب مشتق
صدای عصبانی سگ را مردم ایران، به قیاس , صدای "پارس"
217 , بر ,۴٢ , شناختند .".] (دوازده قرن سکوت, ناصر پورپیرار , صص ٢۵
٢١٨ برآمدن هخامنشیان نشر کارنگ 1379 تهران ).
بر این اساس پروژههای کوتاه مدت و طولانی مدت با هزینه-
های سرسام آور براه افتاد و زبانسازی و هویتتراشی برای
ایرانیان غیر فارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و
فرهنگهای غیرفارسی بخصوص ترکی در اولویت این برنامهها
- قرار داده شد .( کثرت قومی و هویت مّلی ایرانیان- دکتر ضیا صدر ص ۶٢
.(۶۴
با گردآوری چند بیتی از زبانهای مهجور تاتی, تالشی و گیلکی
بر آن که « آذری » در کنار- گوشة آذربایجان و گذاشتن نام ساختگی
هرگز اثر و نشانة ادبی و مکتوب از این زبان در هیچ دورهای از
تاریخ بدست نیامده, زبان قانونمند, موزون و آهنگدار ترکی مردم
آذربایجان با میراث ادبی و کم نظیر هزارساله و منحصر به فردش
دستپخت کسروی « آذری » انکار گردید و زبانِ ساختگی و موهوم
زبان مردم آذربایجان قلمداد گردید !
در دوره ی حاکمیت نژاد پرستانه ی رضاخان , پروژه انکار
زبان و فرهنگ مردم آذربایجان و دیگر ترک زبانان ایران تا بدانجا
پیش رفت که بعد از زبان ادبی (فارسی), نام زبانهای افغانی یا
پشتو, کردی, بلوچی, ارمنی, بنیاسرائیلی, زرتشتی, و لهجههای
مازندرانی, گیلکی, سمنانی, بروجردی و کاشی در لیست زبان و
لهجههای رایج مردم ایران آورده شد و از برده شدن نام زبان
ترکی, ترکمنی و عربی که نصف جمعیت ایران بدان تکلم میکردند
14
به طرز احمقانهای امتناع گردید! (جغرافیای انسانی ص ٢۵١ , چاپ در
دوره رضا خان )
از اوایل حاکمیت رضاخان و به دستور او تدریس در مدارس
کشور به جز زبان فارسی ممنوع گردید و سیاست حاکمیت مطلق و
بیچون و چرای زبان فارسی در کشوری که در طول تاریخ چند
هزارسالهاش حتیٰ در دوران دیکتاتورترین پادشاه یک زبانی و یک
فرهنگی را به خود ندیده بود بر کشور تحمیل شد .
ناسیونالیسم افراطی فارسی که هدیة انگلیسیها به رضاخان
بود, شروع به هویتزدایی ترکان ایران کرد که امپراتوری پرقدرت
هزارساله را بعد از حاکمیت اسلام در ایران رقم زده بودند و خطر
بالق  وه برای حکومت رضاخان و سیاست انگلیس به حساب میآمدند.
از تحصیل و تدریس زبان ترکی آذربایجانی که اولین مدرسه
مدرن ایران و نخستین روش تدریس با اصول صوتی در دنیای
اسلام با این زبان و در زمان قاجار و بوسیله دانشمند شهیر
« وطن دیلی » آذربایجان میرزا حسن  رشدیه در تبریز و با کتابِ
آغاز بکار کرده بود جلوگیری شد ! ( روزنامه نوید آذربایجان- ویژهنامة
. ( عید ٨٢ - صمد سردارینیا ص ١٧
تخریب شخصیت, هویت و موجودیت ترکان ایران در راس برنامه-
های تخریب فرهنگی رضاخان قرار گرفت, نامهای ترکی و بومی
شهرها, روستاها, رودها و کوههای آذربایجان با نام ساختگی
فارسی عوض گردید؛ مثلاٌّ س  ویوق ب  ولاق به مهاباد, تاتائو و جیغاتی
به سیمینهرود و زرینهرود, ارومیه به رضائیه, سایینقالا به شاهین-
دژ, سلماس به شاهپور, آجیچای به تلخهرود, قرهداغ به ارسباران,
قرهچمن به سیاهچمن, آخما قیه به احمقیه و . . . تبدیل گردید.

15
کتاب درسی " وطن دیلی " تالیف میرزا حسن رشدیه , که در سال 1312 ق در تبریز
چاپ شده است
16
کتاب درسی " وطن دیلی " تالیف چئرنیایئوسکی چاپ دوم – تفلیس –
1306 ق
از آنجائیکه برگردانندگان این نامها معلومات و اطلاعاتی از
« قره » ادبیات و فرهنگ زبان ترکی نداشتند و نمیدانستند در ترکی
علاوه بر سیاه معنی بزرگ, وسیع, بلند و والامقام را هم میدهد,
باغ بزرگ و « قره باغ » , یعنی چشمه بزرگ « قرهبولاق » مثل
« قرهخان » کوه بزرگ و « قرهداغ » , چمن وسیع « قرهچمن » , وسیع
یعنی خان بزرگ؛ قره را تنها به مفهوم سیاه بکار بردند و نام

17
گذاشتند و دنیایی را بخود « سیاهچمن » روستای قرهچمن تبریز را
خنداندند و ندانستند که در هیچ جای دنیا چمن سیاه وجود ندارد تا
چه رسد به نزدیکیهای تبریز !
امپراتوران ترک در طول هزارسال حکومتشان بعد از حاکمیت
اسلام بر ایران , بیشترین خدمت را به زبان فارسی کردهاند . آنها
حتیٰ این زبان را در حد تحمیل توسعه دادند . با همة این احوال
زبان ترکی هم بدون تشویق پادشاهان و با قدرت ذاتی خود به
شکوفایی ادامه میداد و این زبان در مکتبخانهها در کنار زبان
عربی تعلیم داده میشد.
اولیاء چلبی سیاح نامدار ترک اهل آناتولی که در سال ١٠۵٠
هجری از تبریز دیدن کرده در مورد مدارس این شهر مینویسد:
در تبریز که شهر بسیار بزرگی است ۶٠٠ مدرسه موجود »
در این مکتبخانهها « است که مردم این شهر آنرا مکتب میگویند
علاوه بر عربی, که اولیاء چلبی از تدریس آن راضی نیست زبان
ترکی نیز به محصلین آموخته میشده است . وی از مکتبهای
مشهور شهر, مکتب شیخ حسن, مکتب حسنمیمندی, مکتب تقی-
خان, مکتب سلطان حسن, مکتب سلطان یعقوب و غیره نام برده
میگوید :
.« سالی یکبار در این مدارس به محصلین لباس داده میشود »
اولیاء چلبی وقتی از زبان مردم تبریز سخن به میان میآورد
هله » : میگوید: آنها به لهجة مخصوصی صحبت میکنند و میگویند
که در حقیقت این زبان همان .« هنوز نشناختهام » یعنی « تانیمهمیشم
زبان ترکی آذربایجانی است و اندکی متفاوت با لهجة ترکی آناتولی
.( . (تبریز از دیدگاه سیاحان خارجی- اکرم بهرامی ص ٨٢
اولئاروس سفیر آلمان که در قرن هفدهم میلادی به دربار
صفوی رسیده در مورد تدریس ترکی در مناطق مختلف تحت
حاکمیت دولت صفوی , از جمله آذربایجان و ولایات ایروان, عراق
عجم (ولایت عراق عجم شامل مناطق مرکزی ایران و شهرهای اراک امروزی ,
ساوه , قم , خمین , کاشان و ... می شد) , بغداد و . . . و اهمیت این
18
زبان در این مناطق مینویسد : ترکی در ایران آنقدر از اهمیت
برخوردار است که در دربار اصفهان به سختی میشود کلمهای به
.( ١١٢ سال ٢۵٣۶ - فارسی شنید. (تبریز از دیدگاه سیاحان خارجی ...ص ٨٢
روند تعلیم و تدریس عربی, ترکی و فارسی در کنار هم در این
کشور ادامه داشت تا اینکه در زمان رضاخان دستور جلوگیری از
تدریس و یادگیری زبان ترکی داده شد و دشمنی با زبان و فرهنگ
غنی ترکی در راس برنامههای تخریباتی رضاخان و جانشین وی
قرار گرفت.
امروزه نیز پانآریائیستها به جای تشکر از امپراتوران ترک
که توسعه دهندگان زبان فارسی بودند همواره با آنها و با همة
ترکان دشمنی میورزند . علت این دشمنی هم بیشتر از آنجا ناشی
میشود که در طول هزارسال, ترکان در راس حکومتهای ایرانی و
در قالب پادشاهان و سلاطین, وزرا, فرمانداران ایالات و ولایات و
فرماندهان کشوری و لشگری بوده و پارسیان و تاجیکان بیشتر به
عنوان منشیان و رعایا در خدمت آنان بودهاند . این عامل باعث
احساس حقارت در ناسیونالیستهای افراطی شده پس از حاکمیت
خاندان پهلوی بر ایران که خود را منتسب به پارسیان میکرد. در
پی تلافی این حقارت هزارساله برآمدند !
در سال « نگاهنو » دربارة این ح  س حقارت به متنی که در مجلة
١٣٧٠ چاپ شده و این مجله به وسیله ناسیونالیستهایی چون کاوه
مّلت ایران » : بیات و همفکرانش منتشر می شد نظری میافکنیم
طی حدود هزارسال از زمان غزنویان تا پایان قاجاریه زیر سلطه
سلاطین ترک قرار داشته است و چنان بوده که در مدت طولانی
این تسلط, از حداکثر حق و بختی که گاه برخوردار میشده,
شمشیرزنی در مقام سربازی ساده در خدمت سرداران ترک بوده
است, حال لازم به یادآوری نیست که چون همه املاک بزرگ
همواره از سوی شاهان به صورت تیول و اقطاع در اختیار
سرداران پیروزمند قرار میگرفت, یک ایرانی غیر ترک سهمی در

19
مجله نگاهنو شماره ۴, دی ماه سال ١٣٧٠ )« این میان نمیتوانست داشته باشد
.( ص 38
پانفارسیستها اثر مکتوب, منحصر به فرد و جهانی " دده-
قورقود " (قرن 5 هجری قمری ), فرهنگ فارسی- ترکی
"صحاالعجم هند و شاه نخجوانی" ( قرن 7 ق ) و آثار شاعرانی
چون حسن ا  وغلو, نصیر باکویی (قرن 7 ق ) , قاضی ضریر,
برهان الدین , نسیمی, شیخ انوار ( قرن 8 ق ) , حقیقی , حبیبی و
دیگران را که بسیار قدیمتر از زمان صفویان و به ترکی آذربایجانی
است نادیده گرفته تلاش میکنند این تفکر را بر مخاطبینشان القاء
کنند که زبان ترکی , بیشتر , از زمان حکومت صفویان زبان مردم
آذربایجان و زبان عمومی شده است و این صفویان بودند که زبان
ترکی را رونق بخشیده و رواج دادند , در حالی که ا  دعای اینان
کام ً لا غیر مدّلل و غیر منطقی است و آثار مکتوب باقی مانده از
سالهای بسیار جلوتر از دوران صفویان , مؤید این واقعیت است که
زبان ترکی از زمانهای بسیار کهن زبان عموم مردم آذربایجان بوده
است و صفویان هم تلاشی برای رونق این زبان انجام ندادهاند .
نصراله فلسفی در جلد ا  ول زندگی شاه عباس ا  ول با استناد به
شاه عباس برای اینکه از قدرت » : مینویسد « خلد برین » تاریخ
قزلباش بکاهد, یک دسته سپاه منظم تفنگدار نیز از روستائیان
ورزیده و رعایای بومی ولایات مختلف ایران . . . ایجاد کرد. .
. . و از قزلباش ترک که خود را اصیلتر و نجیبتر از مردم
و میافزاید: .« پارس زبان ایران میپنداشتند داخل سپاه نبود
رعایای تاجیک یا ایرانی [فارس زبان] تا آن زمان از خدمات »
مجله نگاه نو سال 1370 ش 4 ) .« لشکری محروم و ممنوع بودند
. ( ص 38
هم به نقل از « دین و دولت در عصر صفوی » در کتاب
ترکی » : صفحه ۴۵١ آمده است «the middle east » مینورسکی
که زبان شاهان صفوی بود به ایرانیان تحمیل نشد و باوجودیکه به
20
دلایل سیاسی شاه اسماعیل یکم اشعار خود را به ترکی میسرود, از
.« . . . . بیشتر ترک شدن ایران جلوگیری شد
نه تنها صفویان بلکه در طول امپراطوری هزارساله ترکان در
ایران هیچ سلطان ترکی جهت توسعه و ترقی و یا تحمیل زبان
ترکی کوچکترین اقدامی به عمل نیاورده و برعکس در توسعه و
ترقی و تحمیل زبان فارسی دری که زبان تاجیکان و افغانان بوده
کمترین مضایقهای نکردهاند که مجبور کردن شیروانشاه نظامی
گنجوی را جهت سرودن منظومه لیلی و مجنون به زبان فارسی
دری نمونهای از این تحمیلات است که نظامی در نظر داشته این
منظومه را به زبان ترکی بسراید: (نظامی از شاعران قرن ششم هجری
است).
در حال رسید قاصد از راه آورد مثال حضرت
شاه
خواهم که بیاد عشق مجنون رانی سخنی چو د  ر مکنون
از زیور پارسی و تازی این تازه عروس را
طرازی
ترکی صفت وفای ما نیست ترکانه سخن سزای ما نیست
(مقدمه لیلی و مجنون- وحید دستگردی چاپ امیرکبیر).
نظامی هم از این تذکر تحقیرآمیز دل آزرده شده و اندوه و
آزردگی خود را چنین بیان داشته است:
چون حلقه شاه یافت گوشم از دل به دماغ رفت جوشم
نه زهره که سر ز خط بتابم نه دیده که ره به کنج یابم
سرگشته شدم در آن خجالت از سستی امر و ضعف حالت
کس محرم نی که راز گویم وین قصه به شرح بازگویم
(سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی ص ١٧۵ دکتر ج. هیئت).
ظاهرًا نظامی دیگر نمیخواسته لیلی و مجنون را بسراید که به
اقدام به این کار میکند. « محمد » توصیه و صلاحدید فرزندش
زبان دری (فارسی) که میراث سامانیان و زبان مناطق
تاجیکستان و افغانستان بوده تا قرن هفتم هجری به مناطق فارس
ایران راه نیافته بوده است, چنانکه هیچ شاعر دریگوی تا این
تاریخ در مناطق و شهرهای استان فارس پدیدار نشده است و تا این

21
زمان, زبان پهلوی یعنی زبان اصلی مردم پارس در این مناطق
تکلم میشده و سعدی شیرازی ا  ولین شاعر دریگوی این منطقه نیز
علاوه بر اینکه گلستان و بوستان را به زبان دری و یا به بیان بهتر
به زبان مرسومِ دربار پادشاهان نوشته است دیوانی نیز به زبان
نام دارد . این « فهلویات » مردم فارس و شیراز سروده است که
زبان , همان زبان پهلوی و زبان اصلی و بومی مردم فارس است
که با تحمیل شدن زبان دری افغانستان و با گذشت قرنها , از میان
مردم شیراز و دیگر شهرهای بزرگ فارس نشین رفته و فراموش
شده است.
حافظ شیرازی شاعر قرن هشتم هم ابیاتی به زبان اصلی و
بومی شیراز سروده است که نشان دهندة حضور قوی زبان پهلوی
در میان مردم شیراز تا قرن هشتم هجری میباشد.
« به پیماجان غرامت بسپریمن عزت یک وی روشتی از امادی »
(روزنامه همشهری یکشنبه ١۶ آبان ١٣٧٨ مصاحبه با دکترتفی وحیدیان کامیاره زیر
. ( « عنوان : " زبان- دری ادامه پهلوی ساسانی نیست
با در نظر گرفتن اینکه در قرن هشتم هجری زبان پهلوی
شیرازیها سالهای متمادی تحت تأثیر زبان دری نیز بوده است, هیچ
شیرازیی, امروز نمیتواند معنی این شعر حافظ را به راحتی بفهمد
. و این, نشانة تغییر یافتن زبان اصلی و بومی مردم شیراز و دیگر
شهرهای فارس زبانِ امروز, از زبان اصلی و بومی , به زبان
فارسی دری در طول قرون متمادی و پس از تسلط زبان دری بر
ایران است.
هنوز هم با اندک فاصلهای از شهرهای بزرگ و مرکزی و
فارس زبانِ ایران , مردم بقیه شهرها و روستاها به زبان غیر
دری (غیرفارسی) صحبت میکنند که نشانة تحمیل شدن زبان
فارسی دری از طریق حکومت ها بر مردم مناطق مرکزی است که
حاکمیت اصلی آنها بیشتر در شهرهای بزرگ و مرکزی بوده است
.
22
با اندک فاصلهای از اصفهان و به طرف غرب و جنوب غربی
آن که برویم, زبان مردم شهرکرد, سامان, چادگان و فریدن را
بختیاری و ترکی می بینیم که متفاوت از فارسی دری اصفهان است
.
با فاصله چند ده کیلومتری از تهران به شمال, شمال غرب,
غرب, جنوب و شرق, مردم به زبان مازندرانی (طبری), گیلکی,
تالشی, ترکی , تاتی و سمنانی صحبت میکنند که ربطی به زبان
فارسی دری که در تهران, اصفهان و شیراز تکلم میشود ندارد, و
از نظر تاریخی هم زبان سمنانی, گیلکی, تالشی, تاتی و طبری به
مراتب قدیمتر از فارسی دری که از قرون چهارم و پنجم هجری
وارد ایران شده است میباشد.
زبان ترکی هم تاریخ هفت هزارساله در ایران دارد و از نظر
ریشه و مورفولوژی ادامة زبان سومری و ایلامی است و هیچ
قرابت و نزدیکی با زبان فارسی دری ندارد. (آذربایجان در سیر تاریخ
ایران ج. ٢ ص ٨۶٩ رحیم رئیسنیا).
با توجه با آنچه که نوشته شد از آنانیکه ادعا دارند زبان ترکی
بعدها به مردم آذربایجان تحمیل شده است باید پرسید, این زبان اگر
تحمیلی است این تحمیل به وسیله چهکسی, کدام سلطان و با چه
امکاناتی بوده است؟!
در تاریخ حتیٰ نشان اندکی از تشویق این زبان بوسیله سلاطین
ترک دیده نشده است تا چه رسد به تحمیل آن !
زبان ترکی که زبان مردم آذربایجان و دیگر مناطق ترک ایران
است وضع و موقعیتش از دو حال خارج نیست : 1- این زبان
از 7000 سال پیش و از زمان سومریان که بنیان گذاران اولین تمدن
بشری هستند , ایلامیان و اعقاب آنها به مردم ترک ایران به ارث
رسیده است که اسناد زیادی در این مورد موجود است. و

23
تصاویری از مراسم قلعه بابک در 13 / تیر/ 1382 و پاره ای از خواسته
های شرکت کنندگان در پای این قلعه واقع در نزدیکی " کلیبر "در آذربایجان
شرقی
Open schools for educate Azerbaijanis Turkish
مدارس را برای آموزش ترکی آذربایجانی باز کنید
24
تصویر
ترکانی هم که بعدًا به این سرزمین آمدهاند به همزبانان قبلی
خود پیوسته و زبان ترکی آذربایجان و آناتولی را پدید آوردهاند
که در هر دو حال اینها ترکان اصیلی هستند که بعد از حاکمیت
اسلام به مدت هزار سال مستمر از چین تا قلب اروپا را با تدبیر و
کاردانی و سیاستمداری خردمندانه , زیر حاکمیت و اداره خود
داشتند و آذریهای ترک شده هم نیستند , چه اگر آذریهای آقای
کسروی در آذربایجان اکثریت می بودند و ترکان مهاجر در اقلیت ,
باید مهاجرین ترک در داخل بومیان باصطلاح آذری مستحیل می
شدند وزبان مردم کنونی آذربایجان هم زبان آذری مورد ادعای
آقای کسروی می شد نه زبان ترکی آذربایجان !
همچنین این زبان به مراتب از فارسی دری (فارسی امروزی)
که بیش از ٧٠ % آن برگرفته از لغات و کلمات عربی, ترکی,

25
هندی و دیگر زبانهاست خالصتر و قدرت بیان آنهم بعلت داشتن
٢۴ هزار فعل بیشتر است .
بعلاوه این زبان بر عکس زبان فارسی دری به هیچ قوم و
مّلتی هم تحمیل نشده است . حال مردم آذربایجان و مردم دیگر
مناطق ترک ایران چه ترک بومی و از نسل سومرها و ایلامها
باشند, چه ترک مهاجر, فرقی نمیکند ترک ایرانی هستند که اگر
افرادی غیر ترک هم در بینشان بوده است ( تبعیدی ها ی طایفه
ای و غیره ) بصورت اقلیت اندک در میان آنها زندگی کردهاند ؛
مثل اهالی بعضی از روستاهای غیر ترک آذربایجان در اطراف
شهرهای مرند و خلخال . بعضی از این اقلیتها ممکن است بر
اثر ازدواج یا بکارگیری زبان ترکی بعنوان زبان رابط و زبان
اکثریت منطقه , در طول چندین سده در داخل مردم ترک مستحیل
شده باشندکه بسیار طبیعی است.
مگر امروز به مردم ترکیه میتوان گفت که شما ترک نیستید؟
چه, بیشتر آنان هم بعدٌا به این سرزمین آمده و اکثریت مطلق
جمعیت آسیای صغیر را تشکیل داده و کشور ترکیه امروز را بنا
نهادهاند که مطمئنًا در بینشان اقلیت بیزانسی و یونانی هم بوده است
. به خصوص اینکه همه میدانند زبان دولت بیزانس ترکی نبوده و
قسطنطنیه (استانبول) تا قرن پانزده میلادی هم شهر بیزانسی و غیر
ترکی بوده است, ولی امروز کسی از غیر ترک بودن اهالی
استانبول حرفی به میان نمیآورد و اگر هم بیاورد تغییری درترکیب
اهالی ترک زبان استانبول به وجود نخواهد آمد .
نباید راه دور و دراز را پیمود , همه می دانیم مهاجرت
اروپائیان به قاره آمریکا به بیش از چهار صد سال نمی رسد ولی
سرخپوستان آمریکایی از مردم بومی و شاید چند هزار ساله این
قاره به شمار می روند , در حال حاضر آیا می توان گفت که چون
زبان بومی مردم این قاره سرخپوستی بوده و امریکائیان مهاجر
از اروپا به این قاره مهاجرت کرده ودر این مناطق ساکن شده اند
لذا این مهاجرین باید زبان انگلیسی , فرانسوی و اسپانیولی خود
26
را رها کرده به زبان سرخپوستانی که ساکنین اصلی و بومی
امریکا هستند سخن بگویند و خود را هم از نسل سرخپوستان
بدانند ؟ !
بر فرض , ترکان هم از افراد بومی و 7000 ساله ساکن
آذربایجان نباشند و بعدها , از زمان غزنویان و سلجوقیان , و از
هزار سال پیش به این سرزمین مهاجرت کرده باشند , آیا مهاجرت
آنها به آذربایجان و دیگر مناطق ترک ایران از مهاجرت اروپائیان
به امریکا جدیدتر است ؟! آنچه مسلم است ترکان در آذربایجان و
در دیگر مناطق ترک زبان ایران اکثریت جمعیت این مناطق را
تشکیل می دهند و در هر جامعه ای هم , بنیان آن جامعه بر اساس
جمعیت اکثریت شکل می گیرد و گروه های اقلیت , قالب اکثریت را
به خود می گیرند و همانند آنها می شوند . بر فرض , اگر
باصطلاح آذریهای غیر ترکی هم به صورت اقلیت در این مناطق
بوده اند , در داخل این اکثریت مستحیل شده از بین رفته اند . حال
چطور می توان ادعا کرد که مردم آذربایجان از زبان قانونمند ,
موزون , زنده , پویا و جهانی خود دست کشیده به دنبال زبان
مهجور و مرده باصطلاح آذریهایی باشند که نه وجود خارجی دارد
و نه اثر مکتوبی از این زبان بجای مانده است , و برای پیدا کردن
چند جمله شفاهی به این زبان هم , باید به دنبال چند ده کوره گشت
تا شاید اثری از آن پیدا شود !!
با همة این احوال خود فارسها هم مهاجر هستند و بعدها به
ایران آمدهاند و مکان اصلی و بومیشان هم ایران نبوده و استپهای
جنوب سیبری بوده است.
زبان بومی ایرانیان ساکن استانهای فارسنشین امروز هم قبل
از مهاجرت فارسها به ایران, ایلامی بوده است. ولی چون فارسها
با آمدنشان به ایران و مناطق فارس, اکثریت نسبی جمعیت منطقه
را تشکیل داده اند, خود را فارس خواندند و کسی هم نگفت فارسها
زبانشان را بر بومیان ایلامی تحمیل کردهاند . و یا کسی ادعا نکرد
که فارسهای کنونی در اصل فارس نیستند و ایلامی هستند و چون

27
زبان ایلامی ها هم از نظرریشه شناسی با ترکی یکی است و جزء
زبانهای التصاقی می باشد و با زبان پارسی قدیم که جزء زبانهای
تحلیلی است اص ً لا قرابت و نزدیکی ندارد در حقیقت اصل و ریشه
فارسها از ترکهاست ! !
مّلتی که تاریخ چند هزار ساله قبل از اسلام سومری , ایلامی
,کوتی , لولوبی , اورارتویی , ماننایی , اشکانی و تاریخ هزارسالة
بعد از حاکمیت اسلام ایران را رقم زده و در طول تاریخ بر هیچ
قوم و مّلتی ظلم فرهنگی روا نداشته است مگر امروز مظلومیت
فرهنگی و زبانی را که از طرف عدهای ازسلطنت طلب ها , و
حاملان تفکر پوسیده دوران پهلوی پیش کشیده میشود میتواند
بپذیرد ؟!
بعضی از پان آریائیستها و کسرویست های افراطی پا را از
دیدگاههای مرید و مراد خود احمد کسروی هم فراتر نهاده
باصطلاح تحمیل شدن زبان ترکی بر مردم آذربایجان و دیگر
ترکان ایران را به مغولها نسبت می دهند ! این افراطیون حتی
نمی دانند و یا خود را به نادانی می زنند که زبان مغولی زبانی
بوده متفاوت از ترکی . و اگر مغولها می خواستند زبان خود را
بر مردم آذربایجان و دیگر مناطق ایران تحمیل کنند چرا زبان
مغولی خود را به آنها تحمیل نکردند و زبان ترکی را تحمیل کردند

از این گذشته , مغولها تنها حاکمیت آذربایجان را به عهده
نداشتند , بلکه آنها بر کل ایران و همسایه های امروزی آن , و از
عراق تا چین را در اختیار داشتند و اگر در فکر تحمیل زبان ترکی
! بودند چرا زبان مردم سایر کشورها, بخصوص زبان فارسهای
هموطن ما را ُترک نکردند و فقط قسمتی از خراسان ( ترکان
خراسان ) , فارس ( قشقائیهای استان فارس ) , کرمان و اصفهان
( ترکان پیچاقچیهای سیرجان و افشار کرمان , و ترکان فریدن
اصفهان ) , و استانهای مرکزی ( اراک , ساوه و قم ) و آذربایجان
را ُترک زبان کردند ؟!
28
در ارتباط با همین موضوع , احمد کسروی در کتاب " آذری یا
زبان باستان آذربایجان " می نویسد :
" در زمان مغولان , از آغاز آن آگاهی دیگری در باره
آذربایجان نمی داریم . پیداست که مغولان که آنجا را تختگاه ایران
گرفتند دسته های انبوهی را که از مغولستان با خود آورده بودند
در آنجا نشیمن دادند لیکن اینان جز از ترک می بودند و زبانشان
جز از ترکی می بود . ترک و مغول زبان یکدیگر را نفهمیدندی .
ما نمی توانیم گفت که در زمان مغول بر شماره ترکان در
آذربایجان افزود و رهنمونی برای چنین سخنی در دست نمی داریم
( . " ( آذری یا زبان باستان آذربایجان ص 19
از این گذشته , مغولان هم مثل دیگر سلاطین , فارسی دری را
زبان درباری خود انتخاب کرده بودند و این زبان را تقویت , و به
زبان دیگر تحمیل می کردند . سعدی و حافظ شیرازی دو شاعر
مشهور قرن هفتم و هشتم هجری در زمان مغولان به اوج شهرت
رسیده اند و تعریف وتمجیدهایی از حاکمان مغول زمان خود کرده
اند !
حاکمان مغول , تاریخ مغول را هم به زبان فارسی دری می
8 – نویساندند . رشیدالدین فضل اله مورخ مشهور دوره مغول ( قرن 7
هجری قمری ) کتاب " جامع التواریخ " را که تاریخ
جامع حکومت مغولان است به فارسی نوشته است . در این کتاب
رشیدالدین فضل اله از چگونگی روی کار آمدن چنگیزخان و فتح
های مدبرانه و مقتدرانه وی و دیگر سلاطین مغول و نصایح و
پندهای خان بزرگ مغول (چنگیزخان) که او را با اسکندر سردار
بزرگ مقدونی مقایسه می کند نوشته های بسیار دارد . اینک
سطوری از کتاب " جامع التواریخ " رشیدی :
" ...از داستانهای چنگیز خان , در سیرات و اخلاق پسندیده و
عادات کریمه او و مثالها و سخنها و بیلکها و حکمتهای نیکو که بر
حسب هر زمان گفته و فرموده ...

29
چنگیزخان فرموده است که مردمانی که پسران ایشان بیلیک
پدران نمی شنیده اند و اینیان به سخنان آقایان التفات ننموده و شوهر
به خاتون اعتماد نکرده و خاتون به فرمان شوهر ننشسته و قاینان
عروس را نپسندیده و عروس قاین را حرمت نداشته وبزرگان
کوچکان را سرامیشی نکرده و کهتران نصیحت مهتران نپذیرفته
وبزرگان دل غلامان نزدیک نداده و یوسون و یاساق به طریق عقل
وکفایت در نیافته ... این قوم بی تربیت ونا بسامان بوده اند ...
دیگر گفته است : هر کس اندرون خود را پاک تواند کرد ملک
را از بدی پاک تواند کرد .
دیگر گفته است : هر سخن که سه دانا بر آن اتفاق کنند , آنرا
همه جا باز توان گفت و الا بر آن اعتماد نباشد . سخن خود , و از
آن دیگری , با سخن دانایان قیاس کن, اگر موافق افتد , گفتنی است
و الا هیچ نباید گفت .
دیگر : مرد باید که میان َ خلق چون گوساله در میان باشد و در
وقت جنگ چون چرخ گرسنه در شکار جهد و ... ( جامع التواریخ ,
436 , به کوشش دکتر بهمن کریمی , چاپ اقبال , - رشیدالدین فضل اله صص 434
( نوبت چهارم سال 1374
ناسیونالیستهای افراطی که با تئوریهای نژادپرستانه خود را
مشغول میکنند آب در هاون میکوبند ! امروزه جوانان سرفراز
آذربایجان و دیگر ترکان ایران وقعی به آریاپرستان واپسگرا نمی-
گذارند, آنها به زبان و فرهنگ ترکی وتاریخ پر افتخارشان عشق
می ورزند . آنها بر کلیة زبانها و فرهنگهای کشور احترام قائلند و
حقی مساوی و برابر با نسبت جمعیت برای همة زبانهای متداول در
ایران قائلند نه بیشتر نه کمتر! و زبان ترکی آذربایجانی هم که
زبان اکثریت نسبی جمعیت کشور و سومین زبان زنده و با قاعده
جهان است (نشریه امید زنجان 20 / مرداد/ 1378 شماره 285 به نقل از مجله پیام
یونسکو ) حق رسمی و سرتاسری شدن در ایران به عنوان دومین
زبان رسمی ودولتی در کنار زبان فارسی در کشور را دارد !
30
زبان, نشانی از نشانههای خداوندی وسند ملی سخنگویان آن
ملت است و بر هر فرد مسلمان و انسان آزادهای لازم و واجب
است بر این نشان خداوندی و سند هویت انسانها حرمت و احترام
قائل شود , آنکس که در ایران زندگی میکند ایرانی است و به
هر زبانی هم صحبت میکند زبانش ایرانی و قابل احترام است, در
این کشور گروهی صاحبخانه و گروهی مستأجر نیستند !
یکی دیگر از موضوعاتی که پانآریائیستها را به تلاشی عبث
وا داشته است نام تاریخی سرزمین آذربایجان است که قسمتی از آن
در شمال رود ارس (آراز) که امروزه کشوری مستقل با حکومت
جمهوری میباشد قرار دارد و قسمت دیگر در جنوب رود ارس و
در محدودة سرحدات سیاسی جمهوریاسلامی ایران.
آذربایجان شمالی که نام جمهوری آذربایجان را با خود دارد در
سال ١٩١٨ به مدت دو سال مستقل شد و پس از آن نیز با اشغال
تبدیل « جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی » کمونیستها به
شد و پس از استقلال مج دد در سال ١٩91 دوباره نام قبلی خود را
باز یافت.
تمام تلاش ناسیونالیستهای افراطی بر این است که بگویند:
در طول تاریخ هرگز نامِ سرزمینی که امروز « آذربایجان »
جمهوری آذربایجان نام دارد نبوده و این نام بعدًا و در سال ١٩١٨
بوسیله محمدامین رسولزاده بر روی این منطقه گذاشته شده است و
بوده است. « اران » نام تاریخی جمهوری آذربایجان فعلی هموراه
تلاش پانفارسیستها برای این ادعای بیهوده از آنجا ناشی می-
شود که اینها تصور میکنند چون سرزمین قسمت شمالی رود ارس
جمهوری مستقلی شده است و در زمان حکومت شوروی نیز
جمهوری مستقل در ترکیب جمهوریهای متحد و برادر (!) بود و از
آنجائیکه زبان, فرهنگ و عادات و رسوم مردم آن سوی ارس با
این سوی ارس یکی است و در گذشته نیز تاریخ مشترک داشتهاند ,
و حتیٰ اقوام نزدیک آنها در هر دو سو زندگی میکنند, ممکن است
این همنامی احساسی را در مردم آذربایجان جنوبی ایجاد کند که

31
منجر به فکر تشکیل وطن و کشور مشترک آذربایجان شود, لذا
تلاش میکنند به هر شکلی شده این دو قسمت را با نامی جدا بنامند
که منجر به تشکیل وطن وکشور مشترک آذربایجان نشود!
ا  ما تاریخ ثابت کرده است که زبان و فرهنگ و تاریخ مشترک
همیشه احساس ایجاد و طن مشترک را بوجود نمیآورد. امروزه
ملتهای زیادی هستند با زبان و فرهنگ و تاریخ مشترک که دارای
چندین کشور مجزا و حتیٰ مخالف هم هستند, مثل کشورهای عربی
که با داشتن زبان و فرهنگ عربی و مشترک در قالب کشورهای
متفاوت و متعدد و در بعضی موارد هم مخالف هم اداره میشوند و
در مقابل کشورهایی هستند که مردم آن با زبان و فرهنگهای
متفاوت, در چارچوب یک سرزمین و یک کشور به زندگی مسالمت
آمیز ادامه میدهند؛ مثل کشور سوئیس با سه زبان رسمی و
متفاوت, کانادا با دو زبان رسمی, بلژیک با سهزبان , سنگاپور با
چهار زبان رسمی و متفاوت , و کشورهای بسیاری که چندین زبان
رسمی دارند !
مردمانی که با داشتن زبانها و فرهنگهای متفاوت در یک
کشور زندگی میکنند در صورتیکه حقوق زبانی و فرهنگی برابر
داشته باشند و احساس برتر بودن در مردم یک زبان و فرهنگ و
احساس حقارت در مردم زبان و فرهنگ دیگری در بین نباشد اتحاد
واقعی, قلبی در آنها بسیار بیشتر و عمیقتر است تا در کشورهایی
که با سیاست حاکمیت یک زبان و یک فرهنگ و تحقیر زبانها و
فرهنگهای دیگر میخواهند جامعة یکدست و متحد ایجاد کنند!
اصو ً لا در میان سیاستمداران کشورهای چند زبانهای که سیاست
حاکمیت یک زبان را دنبال میکنند نگرانیها و دلمشغولیهای ناشی
از تفکر جدایی طلبانه زیاد است.
سیاستمداران چنین کشورهایی باید به جای اجرای سیاست کهنه
و مردود حاکمیت یک زبان در یک کشور چند زبانه و طی کردن
راه دشوار و پرخطر, احترام به زبانها و فرهنگهای موجود در
کشور را در رأس برنامههای فرهنگی خود قرار دهند و حقوق همة
32
زبانهای پویا در کشور را با توجه به نسبت جمعیتشان, در رسانه-
های گروهی چون رادیو- تلویزیون و مطبوعات رعایت کرده و به
تدریس آنها در مدارس و دانشگاهها اهتمام ورزند که بیشترین
وحدت را میتواند به ارمغان آورد.
نام آذربایجان نیز نباید شک و شبههای در بین سیاستمداران
ایجاد کند؛ بنا به آمار غیر رسمی, هم اکنون بیش از ٣٠ میلیون نفر
از مردمی که به ترکی صحبت میکنند در محدودة آذربایجان جنوبی
شامل استانهای آذربایجان شرقی, آذربایجان غربی, اردبیل, زنجان,
قزوین, همدان, مرکزی قٍسمتی از گیلان, و در محدوده استانهای
دیگر چون تهران, خراسان, گلستان, سمنان, قم, اصفهان, کرمان,
فارس و دیگر مناطق زندگی میکنند.
اگر حقوق زبانی- فرهنگی و اقتصادی این اکثریت نسبی
جمعیت ایران رعایت شود و این جمعیتِ ٣٠ میلیونی بتوانند در
کنار زبان رسمی کشور به زبان خود در مدارس و دانشگاهها نیز
تحصیل کنند و در رادیو و تلویزیون سراسری و مطبوعات دولتی
سهمی مناسب با جمعیتشان داشته باشند و در برنامههای رادیو-
تلویزیون بجای تبلیغ و توسعه یک زبان و یک فرهنگ و بیتوجهی
به زبانها و فرهنگهای دیگر, به همه زبانها و فرهنگهای رایج در
کشور به دیدة احترام نگریسته شود و از نظر اقتصادی , سرمایه-
گذاری مّلی در این مناطق صورت پذیرد, نه تنها داشتن نام
آذربایجان در آن سوی ارس مشکلی ایجاد نمیکند. بلکه جاذبة این
سوی ارس که بیشترین جمعیت ترک آذربایجانی را در خود جای
داده است. بیشتر هم خواهد بود؛ در غیر اینصورت چه نام
آذربایجان در آن سوی ارس باشد و یا نباشد باید سیاستمداران کشور
نگران نارضایتی ٣٠ میلیون نفر از مردم کشورمان باشند, چرا که
همانطوری که گفته شد این نام سرزمین مشترک نیست که اتحاد و
اتفاق و زندگی مشترک در محدوده یک کشور را فراهم میآورد,
بلکه داشتن حقوق برابر و مشترک است که باعث چنین اتحاد و
اتفاق میشود. از نظر تاریخی نیز در مورد چگونگی نام آذربایجان

33
در بین مورخین نظریات متفاوتی با توجه به معنا و مفهوم این نام
وجود دارد, بعضی از مورخین این نام را برگرفته از چهار کلمة
ترکان « آذ » یا « آز » که منتسب به اقوام « آذ, ار, بای, گان » ترکی
( است میدانند. (آذربایجان در سیر تاریخ ایران- رحیم رئیسنیا ص ١٠٠
بعضیها آنرا برگرفته از نام حاکم آذربایجان در زمان حملة اسکندر
میپندارند و بعضیها هم این نام را در ارتباط « آتروپات » , مقدونی
با کلمه " آذر " (آتش به زبان پارسی قدیم) تصور میکنند؛ ولی
آنچه که واقعیت دارد این است که نام آذربایجان از قدیمالایام شامل
نواحی شمال و جنوب رودخانه ارس میشده و این نام پس از
استقلال جمهوری آذربایجان در سال ١٩١٨ بر روی سرزمین
شمالی ارس گذاشته نشده است, این نام همواره در طول تاریخ
علاوه بر قسمت جنوبی رودخانة ارس, قسمت شمالی آن را نیز
شامل میشده است.
,« الران » گر چه در تاریخ ناحیة بین دو رود کر و ارس
نامیده شده ودر نوشته بعضی از مورخین و « آران » و « ا  ران »
گاهی نیز به تنهایی و به عنوان ایالت مستقل از آن یاد شده است
ولی این ناحیه همواره بخشی از آذربایجان بوده و چون منطقة نسبتًا
به « آران » گرمسیری هم هست در فرهنگ مردم آذربایجان نیز
منطقة گرمسیر و غیر کوهستانی گفته میشود.
اینک در مورد حدود آذربایجان که در تاریخ آمده است:
آذربایجان در آستانة حملة اعراب سرزمینهای بین همدان,
زنجان و دربند (در جمهوری خود مختار داغستان امروزی) را
خبرگشادن » شامل میشده است, چنانکه در تاریخ بلعمی در مقدمة
حدود آن چنین ترسیم شده است: « آذربایگان و دربند خزران
ا  ول حد از همدان درگیرند تا به َاب  هر و زنگان بیرون . . .»
شوند و آخرش به دربند خزران, و بدین میانه اندر هر چه شهرها
.( تاریخ طبری ص ۵٢٩ ) « است همه را آذربایجان خوانند
ابنحوقل که شخصًا در آذربایجان سیاحت کرده, در نقشهای که
از دریای خزر به دست داده, اراضی گسترده شده از دربند تا گیلان
34
را زیر نام آذربایجان آورده است, همین ادعا را کتیبهای که مرزبان
ساسانیان در دربند, در سال ۵٣٣ میلادی (اوایل سلطنت
انوشیروان) بر دیوار دژ آن سامان حک کرده اثبات میکند ( همان
.( کتاب ص ٣۶۵
ابن فقیه در اواخر قرن سوم هجری حد آذربایجان را از مرز
بردعه تا مرز زنجان دانسته (ترجمه مختصرالبلدان, ص ١٢٨ ) و
محمدحسین خلف تبریزی, اران را ولایتی از آذربایجان به شمار
آورده که گنجه و بردعه از اعمال آن است (برهان قاطع جلد یک ص
.(٩۶
حمداله مستوفی هم در نزهت القلوب چنین مینویسد:
آذربایجان: حدودش با ولایت عراق عجم [اراک فعلی] و موغان و »
گرجستان و ارمنستان پیوسته است. شهرها: تبریز, اوجان,. . .
نزهتالقلوب. ص ٨۵ و ) « گرگر, نخجوان, اجنان, اردوباد, و ماکویه
.(١٠٢
مسعودی که در نیمة نخست قرن چهارم هجری میزیسته در
الران مِن . . .» جلد یک ص ١٠٠ نوشته « مروج الذهب » کتاب
اران از شهرهای آذربایجان است). ) « بلاد آذربایجان
شمسالدین سامی در ماده نظامی [گنجوی] قاموس الاعلام خود
١٨٩٨ میلادی) منتشر کرده, - که در سال ١٣١۶ ه . ق. ( ٩
نوشته و بدین ترتیب شهر « قصبه گنجة آذربایجان » زادگاه شاعر را
گنجه را که در جنوب رودخانة ُ کر قرار دارد از شهرهای
آذربایجان شمرده است.
میرزا کاظم بیگ که از استادان ادبیات فارسی, عربی و ترکی
دستور زبان » دانشگاه قازان و پترزبورگ بوده و در کتاب خود بنام
که در ١٨۴۶ میلادی توسط دانشگاه قازان « تطبیقی زبانهای ترکی
انتشار یافته زبان ترکی آذربایجانی را به دو لهجة آذربایجانی
.( جنوبی و شمالی تقسیم کرده است (همان کتاب ص ٩۴
اقلیمی است در » : همچنین در لغتنامه دهخدا در برابر ماده اران
نوشته شده است و اسناد بسیاری که نشان میدهد از « آذربایجان

35
زمانهای بسیار دیرین تا سال ١٩١٨ میلادی که اراضی گسترده شده
» در شمال رود ارس که بصورت جمهوری مستقل درآمد و رسمًا
نامیده شد نه تنها در اسناد رسمی بلکه در قلم « جمهوری آذربایجان
« آذربایجان » و زبان نویسندگان و شعرا هم پیش از سال ١٩١٨
نامیده شده است و این نام تاریخی را نمیتوان از روی قسمت
شمالی آذربایجان که در سال ١٨١٣ و ١٨٢٨ میلادی از قسمت
جنوبی آن جدا گردید, برداشت.
گر چه به تصور بعضی از ناسیونالیستهای افراطی بهترین راه
این است که نام آذربایجان را از قسمت جنوبی رود ارس بردارند ,
همانطوریکه زنجان را در سالهای حاکمیت خاندان پهلوی از این نام
محروم کردند و در سال ١٣٧٢ هم نام آذربایجان را از روی قسمت
مهم آن یعنی مناطقی که امروز در اسناد دولتی استان اردبیل نامیده
میشود برداشتند و شاید روزی تبریز و ارومیه هم از داشتن نام
آذربایجان محروم شود, ولی هیچکدام از اینها چاره اصلی درد
نیست و فقط پاک کردن صورت اصلی مسئله است . تنها راه حل
واقعی مسئله , شناخت حقوق فرهنگی- اقتصادی مساوی و برابر
با هموطنان فارس زبان, برای ٣٠ میلیون نفر از جمعیت ترک
زبان کشورمان و تدریس زبان ترکی به عنوان دومین زبان رسمی
کشور در مدارس ابتدایی,راهنمایی,دبیرستان و دانشگاهها , و قبول
این واقعیت که ایرانی بودن مساوی فارس بودن نیست و تمام
ملت ها و قومیت هایی که در این کشور زندگی می کنند ایرانی
هستند و هیچ ملت و قومی ارجحیت و برتری بر ملت ها و اقوام
دیگر ایرانی ندارد . این در حالی است که شهرهای ترکنشین از
پائینترین رونق اقتصادی برخوردار است و کمترین سرمایة مّلی
در آن مناطق به کار گرفته میشود و شهرهای آذربایجان
مهاجرفرست ترین شهرهای ایران شده است . (روزنامه " ایران "
82/6/4 شماره 2562 ) و فرزندان آن از تحصیل کرده های دانشگاهی
گرفته تا افراد عادی برای پیدا کردن کار راهی استانهای تهران ,
36
اصفهان ,فارس ,کرمان , یزد و دیگر استانهایی می شوند که
بیشترین سرمایه گذاری دولتی در آنها صورت می گیرد و روز به
روز بر رونق اقتصادی أنها افزوده می شود !
................................................................
........................................................
بهار 1383 هجری شمسی ( 2004 میلادی )